دهکده سرگرمی
این وبلاگ هر روز به روز میشود

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: شنبه 13 اسفند 1390برچسب:عکس شیراز,
ارسال توسط علی جعفرزاده

تلفن زنگ می خورد :


گفتگوی دو دختر پای تلفن:
سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس


گفتگوی دو پسر پای تلفن:
بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر


بعد از قطع کردن تلفن :

دخترها:
واه واه واه !!! دختره ایکپیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد


پسرها:
بابا عجب بچه باحالیه این حمید خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه

 

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: جمعه 12 اسفند 1390برچسب:مکالمه, جالب ,و خنده ,دار دخترها ,و پسر ها,
ارسال توسط علی جعفرزاده
حتما ادامه مطلب را ببینید

ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط علی جعفرزاده

گرافيك‌كار فرانسوي دست به ساخت تصوير انيميشن تركيبي زده كه صدها چهره را به طور يکپارچه و پشت سر هم در يك تصوير جمع كرده است.

به گزارش سرويس فناوري خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين آميختگي تصاوير توسط ميشل ريناود، گرافيست حركتي فرانسوي با عكس‌هاي سياه و سفيدي كه توسط مايكل جانگ، ‌عكاس آمريكايي گرفته شده، به وجود آمده است.
اين فايل گيف (gif) با فشرده‌سازي چندين تصوير در يك انيميشن شكل گرفته كه بخشي از يك ويدئوي يك و 24 دقيقه‌اي را شكل مي‌دهد.
گيف يك فرمت تصوير بيت‌مپ است كه براي اولين بار در سال 1987 معرفي شد. از اين فرمت بيشتر براي انيميشن‌هاي كوچك يا كليپ‌هاي وضوح پايين از تلويزيون يا فيلم استفاده مي‌شود.
اين مجموعه با يك سري چهره تار از پرتره‌هاي «هواي تابستان» جانگ كه از شركت‌كنندگان يك رقابت براي ارائه گزارش هواشناسي در يك تلويزيون محلي در سال 1983 گرفته شده، آغاز مي‌شود.
در اين تصاوير با چهره‌هاي پير و جوان، خندان و جدي روبرو مي‌شويم كه به طور چشمگيري وسعت داده شده و منقبض مي‌شوند. چهره‌هاي زنانه به چهره مرداني با سبيل چخماقي و نوجوانان كك ‌ومكي با پوزخندي بر چهره تبديل مي‌شوند.
ريناود در گفت‌وگو با ميل‌آنلاين اظهار كرد: من گيف را به عنوان يك رشته خاص خود دوست دارم. آنها يك گروه كوچك تصاوير منتخب را براي چندين بار در هم پيچانده و بر جزئيات مانند يك فيلم كوتاه هيپنوتيزمي به شدت تاكيد دارند. من با نسخه گيف آميختگي، توانستم يك شکل‌گيري (مورفينگ) را درون يك شکل‌گيري ديگر قرار داده و سپس آميختگي ويدئويي را به آن اضافه كردم.
ريناود از طريق شركت خود با نام «دونون» به آفرينش و ساخت آنچه خود پروژهاي بديع، تعاملي و جالب مي‌نامد، مي‌پردازد.

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط علی جعفرزاده

یک مخترع جوان چینی طرح مفهومی یک خودرو آینده را ارائه کرده است که می‌تواند بر روی جاده، یخ، شن و حتی بر روی آب حرکت کند.

به گزارش خبرگزاری مهر، یک طراح 21 ساله چینی به نام «یوهان ژانگ» فارغ التحصیل رشته طراحی صنعتی از دانشگاه شیهوا خودرویی را طراحی کرده که قادر است بر روی هر سطحی حرکت کند.

این خودرو شگفت انگیز که «فولکس واگن آکوا» نام دارد و در حال حاضر تنها طرح مفهومی آن ارائه شده، یک خودرو اسپورت با چهار فن پر قدرت است.

این خودرو می‌تواند با حداکثر سرعت 62 متر بر ساعت در روی جاده، یخ، شن و حتی بر روی آب حرکت کند.

پنجره‌های عریض بالای صندلی‌های جلویی «آکوا» اجازه می‌دهند که سرنشینان از چشم انداز پانورامیک مناظر اطراف لذت ببرند.

براساس گزارش دیلی میل، این خودرو از فناوری‌هایی که درحال حاضر در دسترس قرار دارند بهره می‌گیرد و از یک پیل سوختی هیدروژنی برای تامین انرژی دو موتور خود استفاده می‌کند.

این طراح جوان در این خصوص توضیح داد: «هیچ چیز بهتر از سفر با خودرویی که بتواند بر روی هر سطحی حرکت کند نیست. امیدوارم که روزی آکوا به یک ابَر خودرو واقعی تبدیل شود و در اختیار همه قرار بگیرد.»

این خودرو مفهومی کاملا زیستی برنده «جایزه خودرو CDN چین» شده است. موضوع این رقابت که اسپانسر آن را شرکت آلمانی فولکس واگن به عهده داشته است «خودرو فرا جاده‌ای چینی» بود

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط علی جعفرزاده

مرگهای عجیب !!        

 
آلن پينکرتون موسس آژانس کارآگاهي آمريکا( 1819، 1884) هنگام نرمش صبحگاهي به زمين خورد و
 
 زبانش لاي دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقارياي ناشي از اين زخم درگذشت.

آيزادورا دانکن رقاص آمريکايي ( 1878، 1927) هنگامي که در اتومبيل بود، شال گردن بلندش به چرخ

 عقب اتومبيل گير کرد و گردنش شکست و خفه شد.

الکساندرپادشاه يونان(۱۸93 192۱) يک ميمون خانگي گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.

تامس آت وي نمايشنامه نويس انگليسي (1652، 1685) مرد فقيري بود. به دنبال روزها گرسنگي

سرانجام يک مقدار گوشت خريد و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گيرش شد و خفه اش کرد

جان وينسون ماجرا جوي بريتانيا( 1557، 1629) وي در 72 سالگي از اسب به زمين افتاد و ميخي

وارونه بر زمين افتاده بود، در سرش فرو رفت.

جيمز داگلاس ارل مورتون (1525،1581) بوسيله دستگاهي شبيه گيوتين که خودش آن را به

اسکاتلنديها معرفي کرده بود، سر بريده شد.

رودولفوني يروژنرال مکزيکي ( 1880، 1917) اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگيني طلاهايي که

به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.

زئوکسيس نقاش يونان ( قرن پنجم ق.م) به تصويري که از يک ساحره پير کشيده بود آنقدر خنديد که

 يکي از رگ هايش پاره شد و مرد!

فرانسيس بيکن (1561،1626) براثر گرفتاري در يک سرماي ناگهاني درگذشت.

کلاديوس اول امپراتور روم( 54 ب م. 10 ق.م) با يک پر آغشته به سم خفه شد.

لنگي کاليرکلکسيونر آمريکايي ( 1886،1947) در خانه خود و در تله اي مهلک درگذشت. تله را براي

 دستگيري دزدان کار گذاشته بود.

هنري اول پادشاه انگليسي(1068،1135) در اثر افراط در خوردن مارماهي دچار ناراحتي روده شد و مرد.

يوسف اشماعيلو کشتي گير ترک بر اثر سنگيني طلاهايي که به کمرش بسته بود در دريا غرق شد.

چون نتوانست به راحتي شنا کند.

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:مرگهای عجیب !! ,
ارسال توسط علی جعفرزاده

ارگردان مجموعه ي ستايش آخر داستان را لو داد :

اين سرتيتر بيشتر روزنامه هاي كشور بود او گفت كه پدر ستايش هم ميميرد (آخه چقدر مرگ و مير تو فيلم اتفاق مي افته ؟ اول مادر ستايش بعد شوهرش بعدم كه اون زنه كه خيلي هم پر رو بود فلج شد واقعا مسخره است ها ) و ستايش چاره اي جز ازدواج با رئيس كارخونه ندارد بعدش وسط هاي فيلم يارو با مادرش چهره ي واقعي شونو كم كم نشون ميدن يواش يواش چادر مقنعه و لباس هاي يك زن مسلما را با يك كافر منافق عوض ميكند و ستايش تبديل به يك شيطان پرست ميشه و همگي تو پارتي فردا شب البته با مادر شوهرش شركت ميكنند و از بس ترياك و مواد ميكشن اونا هم ميميرند بچه هاي ستايش را هم پدر شوهر سابقش ميگيره و در يك سانحه ي دردناك پدر شوهر سابقش بهمراه خانواده گور به گور ميشن تا كلكسون مرگ در اين مجموعه كامل شود اين بود آخر داستان البته اگه تو تلويزيون داستان فرق ميكرد بدونيد كارگردان عوض شده و آخر ماجرا هم فرق كرده

خدا رو شکر که این فیلم مسخره تموم شد

 

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:آخه , واقعا , چرا؟,
ارسال توسط علی جعفرزاده

از بیست نمونه سوسیس و كالباس  18 مورد نامنطبق بوده اند و فقط سوسیس كوكتل 55 درصد كاله آمل و سوسیس آلمانی 40 درصد پاكدام پارس منطبق بوده است  

موارد ی نشان می دهد كه تولیدكنندگان از چربی صفاقی( چربی موجود در دستگاه گوارش و
لابه لای روده ها ) غضروف شفاف مربوط به دستگاه تنفسی و ریه ، عروق ، رگ و اعصاب و بافت پیوندی ( پوست رگ و پی و چربی ضایعات گوشتی) یعنی بافت هایی خاص كه عضله نیستند و تولیدكنندگان طبق استاندارد ملی مجاز به استفاده از این بخش از لاشه دام درتولید فرآورده های گوشتی نیستند استفاده شده است.

اسامی  كه تولید با استفاده از بافت های غیر مجاز داشته اند:

1- كالباس خشك تیكه ای 60 درصد شام شام
2- كالباس خشك 60 درصد آندره
3- كالباس خشك 60 درصد مروارید سفید گلبرگ
4- كالباس خشك دانماركی 62 درصد سولیكو( كاله تهران)
5- كالباس خشك 60 درصد آركا
6- كالباس خشك مارتادلا 50 درصد آرشاك ( كیلا)
7- كالباس خشك 60 درصد صنوبر
8- كالباس لیوز 55 درصد دارا ( راجی)
9- سوسیس آلمانی 40 درصد شوكا طعام
10-كوكتل گوشت سولیكو 55 درصد كاله تهران
11-سوسیس كوكتل 55 درصد شام شام
12-سوسیس آلمانی 40 درصد گوشتیران
13-كوكتل 55 درصد مروارید سفید گلبرگ
14-كوكتل 60 درصد آرشاك ( كیلا)
15-سوسیس آلمانی 40 درصد ماسیس
16-سوسیس آلمانی 40 درصد آدلی
17-سوسیس آلمانی 40 درصد صنوبر
18-همبرگر معمولی 60 درصد كابی آمل
 

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:لطفا نخورید,
ارسال توسط علی جعفرزاده

" ترس و خنده ؟ "

 
یکی تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد می شه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمی شد.
وسط جنگل، داره شب می شه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یه کمی با موتور ور رفتم دیدم... می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می آرم! راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.
با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش. این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیچ کس پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جمع و جور نکرده بودم که توی نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه! تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره. تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلوی چشمم.
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده. نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که نفس کم آورده بودم. دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم روی زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم. وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس
اومدن تو. یکیشون داد زد: محمد نگاه کن! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشین رو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود!
 

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: شنبه 6 اسفند 1390برچسب:ترس و خنده؟,
ارسال توسط علی جعفرزاده

جذابیت شخصیتی و نفوذ در دیگران

 

 همه می دانیم که جذابیت شخصیتی با جذابیت زیبا بودن فرق دارد . جذابیت و گیرایی شخصیتی کاملا اکتسابی

است و آگاهانه و یا ناآگاهانه کسب می شود . در این پست در مورد راه های کسب جذابیت شخصیتی می نویسم :

۱ - وضع ظاهری آراسته و مرتبی داشته باشیم
 

مرتب و تمیز باشیم ، هماهنگی و پاکیزگی ناخودآگاه باعث جذب مردم می شود . البته باید دقت شود که لباس های

عجیب و غریب باعث جذب نمی شود . تمیزی و اطوی لباس ، مو های مرتب ، دهان خوشبو باعث جذب است . اما

آراستگی ظاهری فقط پوشش داخل و خارج خلاصه نمی شود بلکه حرف های زیبا ، جملات مثبت ، اعمال درست نیز

باعث جذب است .

حتما ادامه مطلب را ببینید

ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 5 اسفند 1390برچسب:جذابیت, شخصیتی ,و نفوذ در دیگران,
ارسال توسط علی جعفرزاده

 

بیوگرافی ترلان پروانه

ترلان پروانه بازیگر و هنرمند خردسال در تیر ماه 1378 در خانواده فرهنگی و هنرمند در شهر شیراز بدنیا آمد، در سه سالگی از طرف چند شرکت تبلیغاتی برای ساخت تیزر دعوت به کار شد و همزمان در برنامه های آموزشی شبکه جام جم و شبکه یک سیما به ایفای نقش پرداخت و در فیلم سینمایی رویای آخر به کارگردانی آقای مهرداد خوشبخت و سریال بچه های خیابان به کارگردانی آقـای همایون اسعدیان و تئاتر آفتاب و درخت نقشی کوتاه اجرا نمود .پس از نشان دادن استعداد خود کارش را به طور جدی در سینما، تلوزیون و تئاتر ادامه داد.ا


عمده آثار این بازیگر خردسال :

فیلمهای سینمایی
- چپ دست ( آرش معیریان - 1384 )
- مادر صدامو می شنوی ( کامبیز کاشفی - 1384 )
- زن بدلی ( مهرداد میرفلاح - 1384 )
- بالا بلند ( جلال فاطمی - 1384 )
- دغدغه ( فرزاد فرزام - 1384 )
- عاشق ( افشین شرکت - 1385 )
- پاپیتال ( اردشیر شلیله - 1385 )
- نصف مال من ، نصف مال تو ( وحید نیکخواه آزاد - 1385 )

مجموعه های تلویزیونی
- شبی از شبها ( رضا کریمی - 1383 )
- 101 راه برای ذله کردن پدرها و مادرها ( حجت قاسم زاده - 1383 )
- خوش غیرت ( علی شاه حاتمی - 1383 )
- جایزه بزرگ ( مهران مدیری - 1383 )
- مسافری از گرونگول ( مرتضی متولی - 1384 - برنامه کودک و نوجوان )
- داوری ( نیکا عزیزپور - 1384 )
- زیر تیغ ( محمدرضا هنرمند - 1385 )
- بی مقدمه ( رضا کیایی - 1385 )

دیگر آثار
- فیلم ویدئویی باغ آلوچه ( بهروز شعیبی - 1383 )
- تئاتر ادیب ( 1385 - فرانسوی )

حتما ادامه مطلب را ببینید


ارسال توسط علی جعفرزاده

بدشانس ترین افراد دنیا

 




آدم‌هايي كه در اينجا قصد داريم شما را با آنها آشنا كنيم، بدشانس‌ترين آدم‌هاي تاريخ هستند. چرا كه براي آنها حوادثي پيش آمده كه معمولاً در زندگي ما رخ نمي‌دهد و يا احتمال وقوع آنها بسيار بسيار كم است.


توتوما ياماگاتچي (Tsutomo yamaguchi): اين مرد ژاپني كه اكنون 93 سال سن دارد، يكي از بدشانس‌ترين آدم‌هاي تاريخ به شمار مي‌رود. در زمان جنگ جهاني دوم، اولين بمب‌هاي اتمي تاريخ بر روي شهرهاي هيروشيما و ناكازاكي انداخته شدند و ياماگاتچي در زمان هر دو بمباران اتمي، در اين دو شهر حضور داشت. در 6 آگوست 1945، ياماگاتچي براي انجام يك ماموريت كاري عازم هيروشيما شد. هنگامي كه قصد داشت از قطار پياده شود، ناگهان اولين بمب اتمي تاريخ در اين شهر و در 2 كيلومتري او انداخته شد و فاجعه‌ي وحشتناكي را به بار آورد. ياماگاتچي در اثر اين انفجار پرده‌ي گوشش پاره و دچار نابينايي موقت شد. او پس از گذراندن يك شب در پناهگاه حمله هوايي، تصميم گرفت كه از ماموريت خود صرفنظر كند و به شهر خود بازگردد.


سه روز پس از اين حادثه، ياماگاتچي در دفتر رئيس خود، مشغول صحبت با او بود كه ناگهان دومين بمب اتمي تاريخ بر روي اين شهر، ناكازاكي، و اين بار هم در فاصله 2 كيلومتري از او انداخته شد و اين شهر را نيز ويران كرد.


ياماگاتچي از اين دو انفجار جان سالم به در برد و از آن پس به يكي از مخالفان سرسخت بمب‌هاي اتمي تبديل شد. او كتاب‌هاي بسياري را در مورد تجربيات خود نوشته است تا افكار عمومي را نسبت به خطرات بمب‌هاي اتمي آگاه كند.


روي ساليوان (Roy Sullivan) يكي ديگر از بدشانس‌ترين آدم‌هاي جهان است. او هفت بار دچار صاعقه‌زدگي شده است. احتمال وقوع صاعقه‌زدگي 1 در 3000 است بنابراين احتمال اينكه فردي هفت بار دچار آن شود 1 در 000/000/000/ 000/000/000/ 000/22 است. روي از اين صاعقه زدگي‌ها جان سالم به در برد اما در سن 71 سالگي با شليك يك گلوله به زندگي خود پايان داد.


آن هود جز (Ann Hodges): اين زن آمريكايي نيز يكي از بدشانس‌ترين آدم‌هاي تاريخ به حساب مي‌آيد. در 30 نوامبر، تكه‌اي از يك شهاب سنگ سقف خانه او را سوراخ كرد و دقيقاً با آن كه بر روي مبل دراز كشيده بود برخورد كرد. اين حادثه براي همه اتفاق نمي‌افتد و آن اولين انسان تاريخ بود كه آن را تجربه كرد.




وايلت جسوپ (Vielet Jessop) يكي ديگر از آدم‌هاي بدشانس اين روزگار است. حادثه‌اي را كه قطعاً هيچ يك از ما تجربه نكرده‌ايم او سه بار تجربه كرده است.


داستان وايلت از آنجا شروع مي‌شود كه او به عنوان مهماندار در سال 1991 در كشتي «المپيك» مشغول به كار مي‌شود. در 20 سپتامبر همين سال اين كشتي طي يكي از سفرهاي خود با ناوگان ارتش بريتانيا برخورد مي‌كند و غرق مي‌شود. همه مسافران و خدمه‌ي اين كشتي كه وايلت نيز در ميان آنان بوده، نجات مي‌يابند. پس از اين حادثه وايلت تصميم مي‌گيرد شانس خود را در كشتي بزرگتري كه سازندگان آن معتقد بودند هيچ چيز نمي‌تواند آن را غرق كند، امتحان كند.

وايلت در كشتي تايتانيك به عنوان مهماندار مشغول به كار شود و همانطور كه همگي داستان تايتانيك را مي‌دانيد، اين كشتي در اولين سفر خود با يك كوه يخ برخورد كرد و غرق شد. در حالي كه تايتانيك غول پيكر در حال فرو رفتن در آب‌هاي اقيانوس اطلس شمالي بود، وايلت توانست خود را به يكي از قايق‌هاي نجات برساند و خود را نجات دهد. اما ماجرا همين جا ختم نمي‌شود.

چند سال بعد او به عنوان پرستار در كشتي «بريتانيكا» مشغول به كار شد. اين كشتي نيز طي يكي از سفرهاي خود با يك مين دريايي برخورد مي‌كند و غرق مي‌شود. اين بار از قايق‌هاي نجات خبري نبود و وايلت براي نجات جان خود مجبور شد كه به درون آب بپرد. هنگام پرش، سر با قسمتي از كشتي برخورد مي‌كند و از هوش مي‌رود. وقتي به هوش مي‌يابد متوجه مي‌شود كه صحيح و سالم به خشكي رسيده است.


وايلت در سال 1971 در اثر ايست قلبي درگذشت و پيكر او را به دريا سپردند.


آخرين آدم‌هاي بدشانس‌ ما، جيسن و جني لارنس (Jason and Jenny Lawrence) هستند. اين زوج انگليسي در طول زندگي مشترك خود شاهد سه تا از بزرگترين حملات تروريستي جهان بوده‌اند. حادثه‌ي 11 سپتامبر را حتما به ياد داريد. اين زوج روز 11 سپتامبر در حال گذراندن تعطيلات در نيویورك بودند كه بدترين حمله تروريستي تاريخ آمريكا را با چشمان خود مشاهده كردند.


چهار سال بعد، در 7 ژوئن 2005 اين زوج در لندن، شاهد بدترين حمله تروريستي تاريخ انگليس بودند در پي انفجار چندين بمب در مترو لندن 52 نفر جان باختند.


صبر كنيد داستان اين زوج هنوز تمام نشده است. سه سال پس از اين حادثه، اين بار اين زن و شهر به شر بمبئي در هند سفر كردند. در آنجا نيز اين زوج بدشانس شاهد بدترين حمله تروريستي تاريخ هند بودند: در پي انفجارها و تيراندازي‌هاي فراوان صدها نفر كشته شدند.


اگرچه در ابتدا عنوان كرديم كه اين افراد بدشانس‌ترين آدم‌هاي تاريخ به حساب مي‌آيند اما از طرفي خوش‌شانس‌ترين افراد نيز هستند چرا كه از همگي از همه‌ي اين حوادث جان سالم به در بروند.

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:بدشانس ترین افراد دنیا,
ارسال توسط علی جعفرزاده

یارو چراغ قوه میسازه که با نوره خورشید کار میکنه!



فری داشته دعا می کرده: خدایا منو نیامرز! ازش می پرسن چرا این جوری دعا می کنی؟ می گه دارم شکسته نفسی می کنم!

 تهرانیه داشت واسه ابادانیه خالی می بست می گه من یه سگ دارم وقتی میاد خونه در می زنه …. ابادانیه می گه : ولک مگه سگت کلید نداره ؟؟؟؟
 به یارو میگن بن بست روتعریف کن.میگه:میری … میری… دیگه نمیری!

 اصفهانیه میره دکتر. دکتره بعداز معاینه کامل میگه: آقا تقریباً همه اورگانهای شما خرابند! من تعجب می کنم شما چه جوری تا حالا زنده موندین!؟ اصفهانیه: خب، آخه تا حالا نیومده بودم دکتر!!!!
 از آدم خسيسي پرسيدند: بزرگ ترين آرزويت چيست؟ خسيس جواب داد: کچل شوم تا ديگر هرگز پول سلماني ندهم
+ نوشته شده در ساعت توسط مرتضي | نظر بدهید

مثل یه بچه گوریل که موز می دن دستش ذوق کردی! فکر کردی می خوام بگم دلم برات تنگ شده؟
نه جونم! از بی کاری گفتم یه SMS بدم!


آروم زُل بزن به گوشیت...
خوب... فقط می خواستم بگم دیوونه ى همین نگاهتم!


از شنبه درون خود تلنبار شدیم / تاآخر پنجشنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم / جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم!


از وزارت کشاورزی مزاحمتون می شم...
شما به عنوان بهترین چغندر سال انتخاب شدید!


فقط کسی معنی دلتنگی را می فهمد، که طعم وابستگی را چشیده باشد.


اگه کسی بهت گفت خوشگلی، اول یه لبخند ملایم بزن...
بعد با مشت بزن تو چونش تا دیگه مسخرت نکنه!


این اس ام اس رو فرستادم تا کارمندای مخابرات گشنه نمونن.


اگه يه پروانه نشست رو شونت، حتما بكشش... اون بي سليقه همون بهتر كه بميره!


تو سیب سرخ کدامین درخت پرتقالی که هر دانه انارت به سرخی گیلاس های درخت موز است ای گلابی من؟


دریاها نماد فروتنی هستند. در نهاد خود کوه های بلندتر از خشکی دارند، ولی هرگز آن را به رخ نمی کشند.


اگه عشقت کورم کنه مهم نیست، حس بودنت قشنگتر از دیدن دنیاست.


من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم


حدیث عشق من و تو،حدیث ابر بهاریست،تو از قبیله لبخند،من از قبیله اندوه.فضای فاصله صد آه،فضای فاصله صد کوه،تو از سپیده و نوری،من از شقایق گلگون.


بدون اراده متولد می شویم،با حیرت زندگی میکنیم و سپس با حسرت میمیریم،اما آنچه که هرگز فروغش رنگ فنا نمی پذیرد دوستی های پاک و بی آلایش است.تقدیم به بهترین.


اول از روی ادب ای گل خوشبو سلام
دوم از روی محبت به تو دارم پیام
بی تو ای دوست گذر از جهان زندان من است
تا تو هستی در برم زندان گلستان من است


امروز رفتم دکتر، گفت رگهای قلبت بسته شده...
شرمنده، دیگه راهی برای بیرون اومدنت نیست!

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:جوک جدید, جوک جالب, جوک 90 , اس ام اس,
ارسال توسط علی جعفرزاده


غضنفر آخر عمري بچه هاشو جمع ميکنه دور خودش و به هر کدوم يه تيکه چوب ميده ميگه بشکنيد. همه ميشکونن … به هر کدوم 5 تا چوب بيل ميده ميگه بشکونيد. همه ميشکونن… به هر کدوم 10 تا دسته بيل ميده ميگه بشکونيد . همه ميشکونن…! بر ميگرده ميگه پاشيد گمشيد برين بيرون جنبه يه نصيحت کردنم نداريد….


حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:ماجرا های غضنفر,
ارسال توسط علی جعفرزاده

مزن بر سر ناتوان دست زور...پ نه پ! بزن سنگ بر سرش از راه دور!!!

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:مزن ,بر سر ناتوان دست زور!!!,
ارسال توسط علی جعفرزاده

کاربردهای مختلف " مُردن " در فرهنگ ما !!
برو بمیر : برو گمشو !
بمیرم برایت : خیلی دلم برایت می سوزد !
می میرم برایت : عاشقتم !
می مردی ؟ : چرا کار را انجام ندادی ؟
... مردی ؟ : چرا جواب نمی دهی ؟

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:کاربرد های ,مختلف, مردن ,در فرهنگ ما!,
ارسال توسط علی جعفرزاده

"گویی هر جایی می روم بایستی تبعیض باشد. حتی اینجا که محل اموزش و یادگیری است. ولی تویک فرصتی من این فاصله را از بین می برم."

این ها جملاتی بودند که وقتی تازه وارد دبستان شده بودم و برای اولین بار نگاهم به کلاسی افتاد که بعدا فهمیدم کلاس پنجم است.کلاسی که بر خلاف کلاس ما وحتی بقیه دارای پرده های زیبای مخملی ابی رنگ بود.یک رومیزی با گلهای قشنگ سرمه ایی یکی دوتا تابلو زیبای طبیعت که ادمی رو ناخوداگاه به میان طبیعت می برد.همیشه وقتی زنگ استراحت می خورد من قبل از رفتا به حیات سری به این کلاس می زدم شاید باور نکنید ولی بوی این کلاس هم با بقیه فرق داشت.

اینها تماما من رو در تصمیمم برای از بین بردن فاصله مصمم تر می کرد و هرروز نفرتم نسبت به مدیر وناظم بیشتر می شد حتی دیگه به پدر مدرسه هم سلام نمی کردم.خدا رحمتش کنه چقدر به پدرم می گفت کاوه مثله نوه من است ولی من وجودم فقط نفرت بود.اخر ما چه گناهی کرده بودیم که نباید کلاسی به زیبایی انها داشته باشیم.اخه رنگ کلاس انها هم با بقیه متفاوت بود.رنگ سبز چمنی با ان وایت برد زیبا چه هم خوانی داشت.راستش معلم انها از نظر پوشش و شیک پوشی کلی با اصغر اقای ما که قبل و بعد کلاس فقط ماشین پیکان قهوه ایی خودش را می شناخت که نکنه یک مسافر رو از دست بدهد فرق داشت.

راستش من تبحر خاصی تو از بین بردن این فاصله ها دارم.ان زمانها با سن کمم همیشه می گفتم من رو ساختن که فاصله ها رو از بین ببرم.اولین با رکه این فاصله رو کم کردم زمانی بود که من و برادرم که دوسالی از من بزرگتر بود در کنار ساحل داشتیم باشن ها قلعه می ساختیم.قلعه ان که خیلی بهتر از من بود من رو عصبانی کرد وقتی رفت که پرچمی برای قلعه اش پیدا کنه بهترین فرصت رو به من داد و من هم گوشه هایی از ساخته اش رو خراب کردم.خلاصه کتکی مفصلی خوردم ولی تو قلبم خوشحال بودم که نگذاشتم حقمم را بخورد.چون فکر می کردم از شن های که من اوردم استفاده کرده است.هر چند غروب که داشتیم رهسپار ویلا می شدیم من دیدیم سطل من سنگین است چون اصلا من سطلم رو خالی نکرده بودم و در حقیقت ایم من بودم که از شن های او استفاده کرده بودم.

اصغر اقا گفت چند تا از شما ریاضی انها ضعیف است.با توجه به اینکه من اصلا فرصت ندارم  با اقای پیام معلم کلاس پنجم صحبت کردم  تا جمعه برای شما یک کلاس تقویتی برگزار کند و ایشان هم قبول کرده است بدون وجهی این کار را انجام دهد.کلاس هم تو کلاس خودش انجام می شود.این خبر از هر خبری برای من خوشحال کننده تر بود.نه اینکه می رفتم تو کلاس بلکه می تونستم فاصله موجود را برای همیشه از بین ببرم و درس خوبی به همه از جمله مدیروناظم و....وحتی پدر مدرسه بدهم که از این به بعد همه را به یک چشم ببینند.

درتمام  مدت کلاس فقط کبریت تو جیبم را لمس می کردم انگاری داشتم مثل یک مربی که شاگردش را با ماساژ دادن برای رینگ مبارزه اماده می کند من هم ان رو برای مبارزه  با یک کلاس یا یک مدرسه اماده می کردم.

کلاس تمام شد.در جواب کوروش گفتم برو من هم تا چند دقیقه دیگه میام.چون جمعه بود و روز تعطیل همه منتظر اعلام پایان کلاس از طرف معلم بودند.تا این رو گفت همه گویی پرواز کردند غیر از من.اخه من با بقیه فرق دارم.بقیه اصلا حواسشون به حقشون نیست.ولی من نه.

به پنجره نگاه کردم ماشین معلم هم نبود.بچه ها هم که همه رفته بودند.من موندم تنها البته پدر مدرسه هم بود که داشت ان قسمت به گلها ور می رفت.رفت بالای میز کبریت رو که تاحال ماساژ می دادم فرستادم وسط رینگ شعله ایی  داشت که مطمئن بودم کسی یارای ان نیست.

از بیرون پدر مدرسه رو نگاه می کردم یهو ان ور تر نگاهم به ماشین اقای پیام افتاد.انگار اب سردی بر روی پیشانیم افتاد.اوه اوه وسط کلاس اقای پیام رفت بیرون و برگشت و بعد کوروش گفت پدر مدرسه داره ماشین اقای پیام رو جابجا می کند ولی من اصلا حواسم نبود.

یعنی اینکه معلم هنوز نرفته بلکه تو مدرسه است هنوز.

تا به در نگاه کردم معلم رو دیدم برگشتم کبریت رو دور کنم اما دیگه دیر شده بود و کبریت در وسط رینگ به شدت داشت جولان می داد.

اقای پیام خیلی با ارامش با یک ظرف اب برگشت و مسابقه کبریت و پرده رو نیمه تمام اعلام کرد.رنگ من مثله گلهای پرده قرمز قرمز بود.ابروی من هم شاید مثل ان قسمتی از پرده بود  که سوخته شده بود.

انتظارهر حرفی روداشتم الا اینکه او گفت:شاید بد نبود می گذاشتیم می سوخت چون از این پرده خسته شدیم و می خواهیم یک پرده جدید اویزان کنیم.یک لحظه گفتم این جا هم د اره نفوذ خودشان را به رخ ما یا شاید هم من تنها می کشد.

از من علت کارم رو جویا شد و من هم همه چی رو براش توضیح دادم.بعد از اینکه به تمام حرفام گوش داد داستان زیبایی کلاس را توضیح داد.اینکه همه چی از یک پنج تومانی که خودش تو کلاس پیدا می کنه و برای شوخی می گه بچه ها شما باید به وضعیت کلاس برسید و منتظر مدیر و بقیه نمانید و من از خودم شروع می کنم و این پنج تومانی من و شما هم پول بدهید.گفت اگر چه این رو برای شوخی گفتم ولی دیدم فرداش همه نفری پنج تومان دادند.اصلا باورم نمی شد.رومیزی و گل و...خریدند.چند ماه بعد هم همشون به پیشنهاد یکی از بچه ها که باباش رنگ فروشی داشت پول گذاشتند و رنگ با قیمت خوبی خریدند و همان بابای ان بچه امد و مجانی رنگ کرد.

اقای پیام گفت من سه سال است تو این مدرسه و تو این کلاسم.این زیبایی نه ماله یک سال که در مدت این سه سال به وجود امده است.گفت در ابتدای هرسال من این ماجرای واقعی رو تعریف می کنم و همه ترغیب می شوند وهر ساله چیزی به این کلاس اضافه می شود.حتی تعریف کرد که خودش هم سعی می کنه هرسال خوش پوش تر و مرتب تر سر کلاس حاضر بشود.

هر چی ان بیشتر حرف می زد من بیشتر در عمل کرده خودم سکوت می کردم.ان داشت گذشته کلاس را فلش بک میزد و من فلش بک تمام کارهایی رو که در مهد کودک در مهمانی و در کنار دوستام به بهانه کم کردن فاصله ها  می کردم. وقتی من رو با ماشینش به در خانه رساند.قبل از اینکه جواب خداحافظیم رو بده گفت:به قول چارلی چاپلین سعی نکن جایی کسی رو تو این دنیا بگیری چون برای همه به اندازه کافی تو این دنیا جا هست.

این سخن اخر انگار همیشه با من است حتی حال که عمری از من گذشته است وا گوشم پر است از واژه هایی همچون بورژوا سرکیسه کنندگان و استعمارو......

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:,
ارسال توسط علی جعفرزاده

یادمون باشه که ...

-یادمون باشه که؛ خدا همیشه هست.

-یادمون باشه که؛ کسی که زیر سایه دیگری راه میره، خودش سایه‌ای نداره.

-یادمون باشه که؛ هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را.

-یادمون باشه که؛ زخم نیست آنچه که درد دارد، عفونته.

-یادمون باشه که؛ در حرکت همیشه افق‌های تازه هست.

-یادمون باشه که؛ دست به کاری نزنیم که نتوانیم آن را برای دیگران تعریف کنیم.

-یادمون باشه که؛ اونایی که دوستشون داریم می‌تونند دوستمون نداشته باشند.

-یادمون باشه که؛ حرف‌های کهنه از دل کهنه میاد، پس دلی نو بخریم.

-یادمون باشه که؛ فرار، راه به دخمه‌ای می‌بره برای پنهان شدن، نه آزادی.

-یادمون باشه که؛ باورهامون شاید دروغ باشند.

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:یادمون, باشه, که,,,,
ارسال توسط علی جعفرزاده


خطرناك‌ترين دامنه‌ي اينترنتي شناخته شد
 
 
بر اساس گزارش مكافی، دامنه com. از نظر داشتن كدی كه می‌تواند كلمات عبور را به سرقت ببرد یا از آسیب‌پذیری‌های مرورگر برای انتشار بدافزار استفاده كند، پرخطرترین دامنه اینترنتی است.
به گزارش ایسنا، طبق بررسی‌های این شركت امنیتی از 27 میلیون وب سایت، 31.3 درصد از وب سایت‌های com. برای انتشار بدافزار و كد حمله پرخطر، ارزیابی شدند كه این مساله com. را خطرناك‌ترین دامنه عمومی ساخته و آن را به رتبه نخست رسانده كه سال گذشته در اختیار دامنه كشوری cm. كامرون بود.
علاوه بر com.، پنج دامنه عمومی خطرناك شامل info. با سهم 30.7 درصد، وب سایت‌های دامنه vn. ویتنام با 29.4 درصد، دامنه cm. كامرون با 22.2 درصد و دامنه am. ارمنستان با 12.1 درصد هستند.
در مقابل دامنه‌هایی شامل travel. و edu. و jp. برای ژاپن، cat. برای كاتالان و gg. برای گوئرسی همگی با داشتن یك درصد یا كم‌تر از وب سایت‌های خطرناك، كم‌خطرترین دامنه‌ها هستند. در مجموع گزارش مكافی نشان می‌دهد كه 6.2 درصد بیش از 27 میلیون وب سایت مورد بررسی، یك خطر امنیتی دارند كه بیش‌تر از 5.8 درصد در سال گذشته است.
بنا بر تاكید مكافی، عوامل متعددی در انتخاب یك دامنه عمومی از سوی خلافكاران نقش دارد كه شامل پایین‌ترین قیمت، روند ثبت نابه‌سامان و راحتی ثبت نام این دامنه‌هاست زیرا كلاهبرداران، ثبت‌كنندگانی را ترجیح می‌دهند كه به آن‌ها اجازه می‌دهند به صورت عمده دامنه ثبت كنند.

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:خطرناک, ترین ,دامنه, اینترنتی, شناخته شد,
ارسال توسط علی جعفرزاده


این رستوران در فیلیپین بوده و مشتریان می توانند کنار امواج آبشار غذای دلخواه خود را نوش جان کنند... تصاویری از رستورانی فوق العاده جالب روی آبشار!! www.TAFRIHI.com

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:تصاویری ,از رستورانی, فوق العاده , روی آبشار,
ارسال توسط علی جعفرزاده

 

دروغ می گفت.........

 

               دروغ می گفت........

دیگری را دوست می داشت...

      بارها از او پرسیدم دوستم داری می گفت:آری

آخر از پای شکیبایی افتادم گفتم راستش را بگو هرچند هم که سخت باشد تو را خواهم بخشید......

آیا پای یکی دیگر میان است؟

کمی چرب زبانی کرد و در آخر گفت: آری

گفتم تو سال ها به من دروغ گفتی این بار من به تو دروغ می گویم:

 

        « تو را هرگز نخواهم بخشید»

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: شنبه 29 بهمن 1390برچسب:دروغ ,می گفت,,
ارسال توسط علی جعفرزاده

 

مشترک گرامی، ضمن تبریک، شما برنده یک خط تلفن همراه و یک دستگاه گوشی شده‌اید. لطفا برای هزینه پست هدیه خود مبلغ 150 هزار ریال به شماره حساب زیر واریز کنید.

 

به نظر شما این پیامک غیرواقعی، شوخی یا کلاهبرداری است یا ممکن است حقیقت داشته باشد؟…………

 

حتما ادامه مطلب را ببینید

ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 28 بهمن 1390برچسب:اس ام اس, کلاهبرداری, 150, میلیونی, تومانی,
ارسال توسط علی جعفرزاده
حتما ادامه مطلب را ببینید

ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:آیا میدانید هاله شما چه رنگی است؟,
ارسال توسط علی جعفرزاده
حتما ادامه مطلب را ببینید

ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:حرکت ,پهلوانانه, مهدوی کی,ا و علی کریمی,
ارسال توسط علی جعفرزاده
حتما ادامه مطلب را ببینید

ادامه مطلب...
ارسال توسط علی جعفرزاده

 

تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه
داری تعمیرش میکنی ؟

پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم


 

با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازیم

حتما ادامه مطلب را ببینید

ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:پ ن پ,
ارسال توسط علی جعفرزاده

 

در يک اتاق تاريک 3 (سه) کلاه قرمز و 2 (دو) کلاه آبي قرار داده ايم. 2 (دو) نفر بينا و 1 (يک) نفر نابينا وارد اتاق مي شوند و هر کدام يک کلاه را بر سر مي گذارند و از اتاق خارج مي شوند. چون اتاق تاريک بوده است دو نفر بينا نيز مانند فرد نابينا قادر به تشخيص رنگ کلاه خود نيستند. بيرون از اتاق هر يک فقط به کلاه ديگران نگاه مي کنند و درباره رنگ کلاه روي سر خودشان قضاوت مي کنند ...

بيناي اول: من نمي دانم که کلاهم چه رنگي است.

بيناي دوم: من هم نمي دانم که کلاهم چه رنگي است.

نابينا: من مي دانم که کلاهم چه رنگي است !!

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:معما, كلاه,
ارسال توسط علی جعفرزاده

ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید

 

این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران

 

یا نه دریائیست گویی واژگونه بر فراز شهر

 

شهر سوگواران

 


 

هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش

 

ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر با تشویش

 

رنگ این شبهای وحشت را

 

تواند شست آیا از دل یاران؟

 


 

چشم ها و چشمه ها خشکند

 

روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ

 

همچنانکه نامها در ننگ

 

هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد

 


 

آه باران

 

ای امید جان بیداران

 

بر پلیدی ها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم

 

آیا چیره خواهی شد؟

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:,
ارسال توسط علی جعفرزاده


تبلت ها و تلفن های همراه هوشمند آرام آرام عوارض ناشی از فناوری پیشرفته را بروز می دهند ،  عوارضی چون درد در ناحیه گردن بر اثر خیره شدن طولانی مدت کاربر به آن ها یا در انگشت شصت دست بر اثر تایپ کردن با کلید های کوچک .بررسی ها نشان می دهد افراد به طور متوسط روزانه بین نیم تا دو ساعت از تلفن همراه به منظوری غیر از تلفن کردن استفاده می کنند . اما بدن انسان برای به کارگیری هایی چنین ابزارهایی طراحی نشده است و این تلفن ها و صفحه کلید هایشان بسیار کوچک است . وزن سر انسان به طور متوسط بین 4 تا 5/5 کیلوگرم است و بدن انسان در وضعیت طبیعی می تواند با توزیع متعادل این وزن، آن را تحمل کند اما اگر سر به طور ثابت مقابل یک نمایشگر قرار گیرد 4 برابر سنگین تر به نظر می آید و به تمام بدن فشار وارد می کند . بیش تر امراض ناشی از تلفن های همراه بر اثر آسیب دیدگی ماهیچه ها، تاندون ها و اعصاب ویژه در  ناحیه گردن و اعضای فوقانی بدن پدید می آید این بیماری ها قابل درمان هستند. مشروط برآنکه علائم هشداردهنده نادیده نگیریم بهترین راه برای پیشگیری از چنین آسیب هایی آن است که به کارگیری این تلفن ها به حداقل برسد، در حین کار با آنها استراحتی به خود بدهیم یا به راه های دیگر ارتباطی نیز فکر کنیم. آسیب پذیر ترین کاربران این تلفن ها کودکان و نوجوانان هستند چون بیشترین طیف استفاده کنندگان از این تلفن ها را تشکیل می دهند.

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:اگر موبایل, لمسی ,دارید ,مواضب ,شستان, باشید,
ارسال توسط علی جعفرزاده

 

لوسیا زاراته( مکزیکی ، 89-1863 م.)  ساکن سن کارلوس مکزیک، کوتوله ای با قد 67 سانتی متر و وزنی معادل 1/1 کیلوگرم، در هنگام تولد و در سن 17 سالگی تنها 2/13 کیلوگرم وزن داشت و در تولد 20 سالگی اش وزن او به 5/9 کیلوگرم رسید.

 


 

حتما ادامه مطلب را ببینید


تاریخ: سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:سبک وزن ترین انسان,
ارسال توسط علی جعفرزاده
آخرین مطالب